کیان کیان ، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

کیان عشق مامان و بابا

صـــــــــــــــــــــــــــــــدف خانوم گل

زحمت این عکسا رو هم عمه شهین کشیده و از صدف خانوم گل عکس گرفتن و برا من فرستادن  و منم زدم تو وب مامانی مهـــــــــــــــــــــــــــــــــربون خود خـــــــــــــــــــــــودم  دستش درد نکنه خیلی قشنگ افتادن ، این عکسا رو فک کنم 1 هفته بعد از عکسای آندیا که تو چندتا پست قبلی گذاشته بودم  عمه شهین گرفته .   بقیه عکســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا:   ...
28 بهمن 1392

1 ماهگی و واکسن 2 ماهگی

سلام مامانی خوبی؟الهی بمیرم  دیروز (١٦ آبان ماه 92) واکسن 2 ماهگیتو زدیم ایقد گریه کردی که خودمم اشکم دراومد قربونت برم همین که واکسنتو زد و بغلت کردم و بلند شدم دیگه ساکت شدی و گرفتی خوابیدی البته به خاطر قطره استامینوفنی بود که بهت داده بودن (ضد درد_ ضد تب) وقتی اومدیم خونه هم یه 1 ساعتی خواب بودی ولی بعدش دوباره بیدار شدی و شروع کردی به گریه کردن منم دس تنها بابایی هم رفت سر کار اما زن عمو محسن اومد بالا همون موقع و کمکم بغلت کرد منم هی حوله گرم میکردم میزاشتم رو پات ولی دوباره مجبور شدم بهت قطره بدم  فوری هم آروم شدی و گرفتی خوابیدی عزیز مامان اینم عکس های 1 ماهگی ...
28 بهمن 1392

5 ماه و 10 روزگی

عکسای خوشملمو ببینیـــــــــــــــــــــــد و نظر بدین غنچـــــــــــــــــــــــــــــه ی من این چطــــــــــــــــــــــــــــــــــوره ؟؟؟؟ این عکسو چن دقیقه پیش گرفتم و بعدش هم فوری شیر خوردی و خوابت برد عسلم .....  راستی مامانی الان داره برف میاد   ...
28 بهمن 1392

4 ماه و 29 روزگی

نگا زبونش الهی مامان دورت بگرده واسه اینکه نگام کنی بشکن میزدم فدات بشم من که ایقد با تعجب نگا میکنی الـــــــــــــــــــــــــــــــهی من فدای تووووووووووووووووو   ...
22 بهمن 1392

غیـــبـــــت بـــــابــــایـــی و سرما خوردگی

سلام مامانی امروز 1392/09/27 ساعت 5:20 عصره و من خونه بابا بزرگ  با مامانی ( مامان خودم ) و دایی بهزادت نشستیم و داریم حرف میزنیم خاله زهرات هم  با دوستش پریا  (دختر کشاورز) رفتن کوچه پشتی  آخه  آغای کشاورز دعا داشتن ..... راستی تا یه کم هم از غیبت صغرایی که بابات این چن روزه داشته برات بگم  بابایی 2روز پیش یعنی روز دوشنبه شب ساعت 7 شب از این جا (یاسوج خونه آغا جون ) راه افتاد و با ماشین خودش   رفت شیراز تا با پرواز ساعت 11 شب بره تهران ولی متاسفانه مث اینکه پروازش 4،5 ساعتی تاخیر داشته و خیلی عصبی شده بود  و فرداش هم رفته بود جلسه داشتن آخه رئیسشونو عوض کردن و باید میرفت حتما ..... حال...
16 بهمن 1392

1 ماهگی نفس

  من و مامانی توی بیمارستان امام سجاد امروز 16 شهریور ماه 1392 توی بیمارستان امام سجاد پسرم که شده همه وجودم و 9 ماه منتظرش بودم اومد بغلم  و منو به آرزوم که بغل کردنش _بوییدنش _لمس کردنش _ و شنیدن صدای نفساش بود رسوند .خدایا شکرت دوست دارم مامانی قربون نگاهای مهربونت برم بقیه عکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــسا در ادامه مطلب :       ...
15 بهمن 1392
1